کاش آن لحظه که تقدیم تو شد هستی من میسپردم که مراقب  

باشی
 

جنس این جام بلورست
 

پر از عشق و غرور است
 

مبادا که بازیچه شود
 

میشکند    .... 

 

  

گفتند ستاره را نمی توان چید ... و آنان که باور کردند... 

 

 برای چیدن ستاره ... حتی دستی دراز نکردند... اما باور 

 

 کن ... که من به سوی زیباترین و دورترین ستاره... 

 

 دست دراز کردم... و هر چند دستانم تهی ماند ... اما 

 

 چشمانم لبریز ستاره شد... 

 

آموزش صحبت

غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا امد، خار خندید و به گل گفت :  

 

سلام  

 و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت... ساعتی چند گذشت گل چه 

 

 زیبا شده بود ، دستی بی رحمی آمد نزدیک، گل سراسیمه ز وحشت  

 

افسرد.. لیک آن خار در آن دست خزید وگل از مرگ رهید ..صبح فردا که 

 

 رسید خار با شبنمی از خواب پرید گل صمیمانه به او گفت :  

 

سلام 

 

 

فکر می کردیم عاشقی هم بچگیست... اما حیف این تازه 

 

 اول یک زندگیست... زندگی چیزیست شبیه یک حباب... 

 

 عشق آبادیه زیبایی در سراب... فاصله با آرزو های ما  

 

چه کرد... کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد...  

 

 

به یک فرشته گفتم:برو و معشوقم که عاشقش هستم را ببوس!! فرشته 

   

 رفت ووقتی برگشت دیدم چشماش اشکیه و گریه کرده!! به فرشته گفتم:  

 

 معشوق مرا بوسیدی؟! فرشته گفت: نه نشد !! به فرشته گفتم:چرا؟! 

 

فرشته مهربون گفت:دو فرشته هیچ وقت همدیگرو را نمی بوسن... 

 

  

 

شعر توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده و استدلال شگفت انگیزی داره

وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم، وقتی میرم زیر 

 

 آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم، وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی 

 

 می میرم، هنوزم سیاهم... و تو، آدم سفید، وقتی به دنیا میای، صورتی 

 

 ای، وقتی بزرگ میشی، سفیدی، وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی، وقتی 

 

 سردت میشه، آبی ای، وقتی می ترسی، زردی، وقتی مریض میشی، 

 

 سبزی، و وقتی می میری، خاکستری ای... و تو به من میگی رنگین 

 

 پوست؟ 

چقدر سخته تو چشم های کسی که تمام عشقت رو ازت 

 

 دزدید و به جاش یه زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد زل 

 

 بزنی و به جایی که لبریز از کینه و نفرت بشی حس کنی 

 

 که هنوزم دوسش داری... چقدر سخته دلت بخواد سرت 

 

 رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش 

 

 همه وجودت له شده... چقدر سخته تو خیالت ساعت ها 

 

 باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش هیچی جز سلام نتونی 

 

 بگی... چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک 

 

 گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که 

 

 هنوزم دوسش داری... چقدر سخته... 

 

گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم و یکرنگ 

 

 هستند... ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دوصد 

 

 پیرایه بستند... از این مردم که تا شعرم شنیدند به رویم 

 

 چون گلی خوشبو شکفتند... ولی آن دم که در خلوت 

 

 نشستند مرا دیوانه‌ای بدنام گفتند... 

 

نجوم نخوندم ولی می دونم تو هفتاسمون یه ستاره هم 

 

 ندارم / فیزیک نخوندم ولی می دونم هر عملی را عکس 

 

 العملی است به غیر از عشق من و تو و می دونم واحد 

 

 اندازه گیری عشق کالری و وات نیست / زیست شناسی 

 

 نخوندم قلب همون دله که می تونه برای یک نفر تنگ 

 

 بشه... 

 

روی تخته سنگی نوشته شده بود: اگر جوانی عاشق شد چه کند؟ من هم 

 

 زیر آن نوشتم: باید صبر کند. برای بار دوم که از آنجا گذر کردم زیر 

 

 نوشته ی من کسی نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با 

 

 بی حوصلگی نوشتم: بمیرد بهتر است. برای بار سوم که از آنجا عبورمی 

 

 کردم. انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد. اما زیر تخته سنگ 

 

 جوانی را مرده یافتم... 

 

چند تا دوسم داری ؟ همیشه وقتی یکی ازم می پرسید چند تا دوسم داری 

 

 یه عدد بزرگ میگفتم... ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری 

 

 گفتم : یکی !!! میدونی چرا ؟چون قوی ترین و بزرگترین عددیه که 

 

 میشناسم ... دقت کردی که قشنگترین و عزیز ترین چیزای دنیا همیشه 

 

 یکین ؟ ماه یکیه ... خورشید یکیه ... زمین یکیه ... خدا یکیه ... مادر 

 

 یکیه ... پدر یکیه ... تو هم یکی هستی ... وسعت عشق من به تو هم 

 

 یکیه ... پس اینو بدون از الان و تا همیشه : یکی دوست دارم... 

 

 

 

 

یه روز دیدن مجنون نشسته هی با دستش مینویسه 

 

 لیلی....هی گریه میکنه اشکش میاد....اسم لیلی پاک 

 

 میشه...خاک ها مبدل به گل میشه....گفتن چی کار 

 

 میکنی؟ مگه دیوونه شدی؟....گفت: چون میسر نیست ما 

 

 را کام او.....عشق بازی میکنیم با نام او 

 

 

 

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست بین من و  

 

عشق تو ولی فاصله ای نیست گفتم که کمی صبر 

 

 کن  و گوش به من کن گفتی باید بروم حوصله ای 

 

 نیست پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف رفتی تو 

 

 و دیگر اثر از چلچله ای نیست گفتی که کمی فکر 

 

 خودم باشم و آن وقت جز عشق تو در خاطر من  

 

مشغله ای نیست رفتی تو خدا پشت و پناهت به 

 

 سلامت بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست....  

  

با من امشب چیزی از رفتن نگو
نه نگو، از این سفر با من نگو
من به پایان می رسم از کوچ تو
با من از آغاز این مردن نگو

کاش میشد لحظه ها را پس گرفت
کاش میشد از تو بود و با تو بود
کاش می شد در تو گم شد از همه
کاش میشد تا همیشه با تو بود

کاش فردا را کسی پنهان کند
لحظه را در لحظه سرگردان کند
کاش ساعت را بمیراند به خواب
ماه را بر شاخه آویزان کند

دلم میخواد که روزی صد هزار بار
بهت بگم دوست دارم عزیزم
دلم میخواد که عمر و زندگیمو
به پای عشق خوب تو بریزم
دلم میخواد که از لبای گرمت
گلای سرخ بوسه رو بچینم
دلم میخواد جواب دوست دارم رو
تو چشمای قشنگ تو ببینم
دلم میخواد جواب دوست دارم رو
تو چشمای قشنگ تو ببینم
دلم میخواد که روزی صد هزار بار
بهت بگم دوست دارم عزیزم
دلم میخواد که عمر و زندگیمو
به پای عشق خوب تو بریزم

خدایا خدایا این دل دیوونه رو از من نگیر
بذار بمونم توی دستاش اسیر
قهر و جدایی رو به یادش نیار
نقش فراموشی به قلبش نذار
تو خواب و بیداری صداش میکنم
هستیمو فرش زیر پاش میکنم...