با من امشب چیزی از رفتن نگو
نه نگو، از این سفر با من نگو
من به پایان می رسم از کوچ تو
با من از آغاز این مردن نگو

کاش میشد لحظه ها را پس گرفت
کاش میشد از تو بود و با تو بود
کاش می شد در تو گم شد از همه
کاش میشد تا همیشه با تو بود

کاش فردا را کسی پنهان کند
لحظه را در لحظه سرگردان کند
کاش ساعت را بمیراند به خواب
ماه را بر شاخه آویزان کند

دلم میخواد که روزی صد هزار بار
بهت بگم دوست دارم عزیزم
دلم میخواد که عمر و زندگیمو
به پای عشق خوب تو بریزم
دلم میخواد که از لبای گرمت
گلای سرخ بوسه رو بچینم
دلم میخواد جواب دوست دارم رو
تو چشمای قشنگ تو ببینم
دلم میخواد جواب دوست دارم رو
تو چشمای قشنگ تو ببینم
دلم میخواد که روزی صد هزار بار
بهت بگم دوست دارم عزیزم
دلم میخواد که عمر و زندگیمو
به پای عشق خوب تو بریزم

خدایا خدایا این دل دیوونه رو از من نگیر
بذار بمونم توی دستاش اسیر
قهر و جدایی رو به یادش نیار
نقش فراموشی به قلبش نذار
تو خواب و بیداری صداش میکنم
هستیمو فرش زیر پاش میکنم...

بیقرارم واسه چشمات

اون نگاهی که به یه دنیا می ارزه

میخوام از تو بنویسم

اما اسمت که میاد دستم میلرزه

چیکه چیکه اب شدم من

وقتی گفتی نمیخوام با تو بمونم

حالا تنهام

یه پریشون

خیلی وقته که دیگه بی هم زبونم

من هنوز از تو میخونم عاشقونه

جای دستای تو خالی توویه خونه

خوابه چشماتو میبینم

فردا افتابیه دنیا

تو میشی تعبیره خوابم

میرسم به ارزوهام

میدونم میای دوباره اسمون افتابی میشه

باز بهار میاد سراغه گلدونایه پشت شیشه

چشم به راهه تو می مونم

اگه میشنوی صدامو

تکیه کن بازم به شونم

گوش بده ترانه هامو

یه دریچه مهربونی

هدیه کن به خلوته من

نشو با دلم غریبه

سر بزن به غربته من

من هنور از تو میخونم عاشقونه جای دستای تو خالی توویه خونه!

بیقرارم واسه چشمات

اون نگاهی که به یه دنیا می ارزه

میخوام از تو بنویسم

اما اسمت که میاد دستم میلرزه

چیکه چیکه اب شدم من

وقتی گفتی نمیخوام با تو بمونم

حالا تنهام

یه پریشون

خیلی وقته که دیگه بی هم زبونم

من هنوز از تو میخونم عاشقونه

جای دستای تو خالی توویه خونه

خوابه چشماتو میبینم

فردا افتابیه دنیا

تو میشی تعبیره خوابم

میرسم به ارزوهام

میدونم میای دوباره اسمون افتابی میشه

باز بهار میاد سراغه گلدونایه پشت شیشه

چشم به راهه تو می مونم

اگه میشنوی صدامو

تکیه کن بازم به شونم

گوش بده ترانه هامو

یه دریچه مهربونی

هدیه کن به خلوته من

نشو با دلم غریبه

سر بزن به غربته من

من هنور از تو میخونم عاشقونه جای دستای تو خالی توویه خونه!

دل من گور سرد آرزوهاست

فراز عشق ها و جستجوهاست

پرستوی خیالم بال بسته

دلم از سنگ بی مهری شکسته

به هر کس دل نهادم بی وفا شد

چو پابندش شدم از من جدا شد

به آه و اشک من خندید و خندید

فغانهای دل درمانده نشنید

شما ای دوستان اکنون بدانید

دفتر سرگذشتم را بخوانید

به هرکس می رسید این نکته گویید
ره عاشقی هرگز نپویید ...

اسمشو تقدیر نزار جدایی تقصیر تو بود

همیشه یکی کم میاره این دفعه نوبت تو بود

اگه دوباره دیدمت شرمنده از خودت نباش

زندگی اینه عزیزم یکی میره یکی میاد

واسه همینه بعد تو به کسی دل ندادم

آره به قول تو من یه احمق سادم

زود باورم میشه وقتی هر کی هر چی میگه

تو ولی بدون میگذره این روزا یه روزی

که تقاص قلب خرد منو یه روزی پس میدی یه جوری که

دنبالم میگردی اما منو نمی بینی دیگه

میخوای از نو شروع کنی ولی من توی قله هام دیگه

متاسفم عزیزم نمی تونی ...

اینجا غروبه نازنین
دنیا دروغه نازنین
تو شهر غربت، زندگی
چه بی فروغه نازنین

رنگین کمونه آسمون، قناریهای بی زبون
لحظه ی سخت رفتنه، از عاشقی دل کندنه

پرنده های بی وطن
همه اسیرن مثل من
صدای خوندن ندارن
آه ه ه ه ه ه ه آه ه

وقتی که تنهایی میاد
ستاره ای در نمیاد
امید موندن ندارم

خسته شدم از این روزای بی کسی
ای هم صدا پس کی به دادم میرسی؟
تو غربته شهر فرنگه کاغذی
مرگم رسید، پس کی به دادم میرسی؟

شهر من اون شهر دیگه است
ستاره هاش رنگ دیگه است
خورشید و ماهش آشناست
اونجا یک دنیای دیگه است
خشِ خشِ زنجیراش میاد
گریه ی شب گیراش میاد
اما صدای عاشقی،
از سوی کوچه هاش میاد
اینجا غروبه نازنین
دنیا دروغه نازنین
تو شهر غربت، زندگی
چه بی فروغه نازنین

رنگین کمونه آسمون، قناریهای بی زبون
لحظه ی سخت رفتنه، از عاشقی دل کندنه ...

یه پنجره با یه قفس یه حنجره بی هم نفس

سهم من از بودن تو یه خاطرست همینو بس

تو این مثلث غریب ستاره ها رو خط زدم

دارم به آخر میرسم از اونور شب اومدم

یه شب که مثل مرثیه خیمه زده رو باورم

میخوام تو این سکوت تلخ صداتو از یاد ببرم

بذار که کوله بارمو رو شونه شب بذارم

باید که از اینجا برم فرصت موندن ندارم

داغ ترانه تو نگام ---- شوق رسیدن تو تنم

تو حجم سرد این قفس ---- منتظر پر زدنم

من از تبار غربتم از آرزوهای مهال

قصه ما تموم شده با یه علامت سوال

بذار که کوله بارمو رو شونه شب بذارم

باید که از اینجا برم فرصت موندن ندارم ...                  

به چه میخندی تو؟

به مفهوم غم انگیز جدایی؟به چه چیز؟

به شکست دل من،یا به پیروزی خویش؟به چه میخندی تو؟

به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟

یا به افسونگریه چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟

به چه میخندی تو؟

به دل ساده من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست؟

خنده دار است بخند
.

همیشه به من می گفت زندگی وحشتناک است ولی یادش رفته
بود که به من می گفت تو زندگی من هستی روزی از روزها از او پرسیدم به چه اندازه مرا
دوست داری گفت به اندازه خورشید در اسمان نگاهی به اسمان انداختم دیدم که هوا
بارانی بود و خورشیدی در اسمان معلوم نبود شبی از شبها از او پرسیدم به چه اندازه
مرا دوست داری گفت به اندازه ستاره های اسمان نگاهی به اسمان انداختم دیدم که هوا
ابری بود وستاره ای در اسمان نبود خواستم برای از دست دادنش قطره ای اشک بریزم ولی
حیف تمام اشکهایم را برای بدست اوردنش از دست داده بودم ...

بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم
هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش
ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت
قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می
گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی
، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات
میدوم اگه یه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو
میمیرم ...

حس غریبی ست دوست داشتن

وعجیب تر از آن است دوست داشته شدن .....

وقتی میدانیم کسی با جان ودل دوستمان دارد

ونفس ها وصدا ونگاهمان در روح وجانش ریشه دوانده

به بازی اش میگیریم .....

هر چه او عاشق تر ما سرخوش تر !

هر چه او دل نازک تر ما بی رحم تر!....

تقصیر از ما نیست ...

تمامی قصه های عاشقانه

این گونه به گوشمان خوانده شده اند !!!

حس غریبی ست دوست داشتن

وعجیب تر از آن است دوست داشته شدن .....

وقتی میدانیم کسی با جان ودل دوستمان دارد

ونفس ها وصدا ونگاهمان در روح وجانش ریشه دوانده

به بازی اش میگیریم .....

هر چه او عاشق تر ما سرخوش تر !

هر چه او دل نازک تر ما بی رحم تر!....

تقصیر از ما نیست ...

تمامی قصه های عاشقانه

این گونه به گوشمان خوانده شده اند !!!

دیدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زیر باران پوسید
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود ...

صدای چک چک اشکهایت را از پشت دیوار زمان می شنوم و می شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ‌، برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی و من می شنوم می شنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پرکشیدن باز می دارد آه ، ای شکوه بی پایان ای طنین شور انگیر من می شنوم به آسمان بگو که من می شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و می شنوم هر آنچه در سکوت تو نهفته...