-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 21:31
i have God so i Have Anytihng)xx) The silence keeps it easy keeps you safe for the moment. As you're walking away your foot steps get louder. All you needed was time now time will destroy us.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 21:25
بگذار شیطنت عشق چشمان تو را بر عریانی خویش بگشاید ، هر چند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد ، اما کوری را به خاطر آرامش تحمل نکن. دکتر علی شریعتی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 21:19
دنیـای این روزای من هم قد تنپوشم شـده... اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشـم شـده!!! دنیـای این روزای من درگیر تنهایی شـده... تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایـی شـده !!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 21:16
گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست گفتمش پایان آن را هم بگو گفت پایانش همه شرمندگیست گفتمش درمان دردم را بگو گفت درمانی ندارد، بی دواست گفتمش یک اندکی تسکین آن گفت تسکینش همه سوز و فناست
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 21:08
یادته یه روز بهم گفتی: هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده، گفتم: اگه بارون نبود چی ؟ گفتی : اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمونم گریش میگیره، گفتم: یه خواهش دارم، وقتی آسمون چشمام خواست بباره تنهام نزار، گفتی: چشم، حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمیباره، تو هم اون دور دورا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 21:05
یادمان باشداز امروز خطایی نکنیم... گرکه در خویش شکستیم صدایی نکنیم... پرپروانه شکستن هنر نیست... گرشکستیم ز غفلت "من و مایی نکنیم... باشداگر شاخه گلی را چیدیم... وقت پرپرشدنش سازو نوایی نکنیم... یادمان باشه ...یادمان باشه اگر خاطرهامون تنها موند... طلب عشق از هر بی سر و پایی نکنیم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 21:03
قربونت برم خدا چقدر غریبی رو زمین !!! سفر مرا به زمین های استوایی برد چه خوب یادم هست عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد وسیع باش، و تنها ، سر به زیر، و سخت
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 21:01
زندگی کیف پولی بود که در خیابان افتاد! و پیرمردی که سال هاست به دنبال صاحب آن می گردد!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 تیرماه سال 1389 14:49
باغبانی پیرم که بغیر از گلها، از همه دلگیرم کوله ام غرق غم است آدم خوب کم است عده ای بی خبرند عده ای کور و کرند عده ای هم پکرند دلم از این همه بد می گیرد و چه خوب! آدمی می میرد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 تیرماه سال 1389 14:37
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 تیرماه سال 1389 14:34
روزی از روزها و شبی از شبها، خواهم افتاد و خواهم مُرد. اما می خواهم هر چه بیشتر بروم، تا هر چه دورتر بیفتم، تا هر چه دیرتر بیفتم . هر چه دیرتر و دورتر بمیرم. نمی خواهم حتی یک گام یا یک لحظه، پیش از آنکه می توانستم بروم و بمانم، افتاده باشم و جان داده باشم ، همین. (دکتر علی شریعتی)
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 تیرماه سال 1389 14:04
عشق شاید تنها جایزه ی این روزگار نامهربان است که برای بردنش نیازی به پارتی نیست !! برایش مهم نیست که تو "شاهی یا گدا" ! مردی یا زن ! هر چه که هستی ، باش ! فقط تنها شرطش این است که ارزش آن را بشناسی و حرمتش را نگه داری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 تیرماه سال 1389 14:00
نامم را پدرم انتخاب کرد؛ نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم؛ دیگر بس است! راهم را خودم انتخاب خواهم کرد..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 تیرماه سال 1389 13:53
یه شب خوب تو آسمون ، یه ستاره چشمک زنون، خندید و گفت: کنارتم ، تا آخرش تا پای جون، ستاره ی قشنگی بود، آروم و ناز و مهربون، ستاره شد عشق من و منم شدم عاشق اون، اما زیاد طول نکشید عشق من و ستاره جون، ابری اومد ستاره رو دزدید و برد نامهربون، حالا شبا به یاد اون، زل می زنم به آسمون ، دلم می خواد داد بزنم این بود قول و...
-
من خدایی دارم
جمعه 11 تیرماه سال 1389 21:43
من خدایی دارم که در این نزدیکی است نه در آن بالاها مهربان خوب قشنگ... چهره اش نورانیست گاهگاهی سخنی می گوید با دل کوچک من ساده تر از سخن ساده من او مرا می فهمد او مرا می خواند او همه درد مرا می داند... یاد او ذکر من است در غم و در شادی چون به غم می نگرم آن زمان رقص کنان می خندم که خدا یار من است که خدا در همه جا یاد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 تیرماه سال 1389 20:42
ای کاش روزی برسد که عاشقان آشفته نباشد دلشان دلگیر نباشند ز فرجام جنون اشکشان از سر شوق شادیشان پاینده من امیدم به چنین روزی است
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 تیرماه سال 1389 13:32
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 تیرماه سال 1389 13:20
تقدیر من این است؛ سفر تا نرسیدن تا مرز جنون رفتن و اما نرسیدن چون باد مسافر همه سر پای کشیدن بر سینه صحرا و به دریا نرسیدن سرتاسر عمر من سرگشته همین است دل کندن از اینجا و به انجا نرسیدن از روز ازل در پی تو بوده ام، ای دوست اما چه کنم؟ من چه کنم با نرسیدن؟ ای دست تو امید رسیدن، مددی کن! خنجر زده بد جای دلم را نرسیدن...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 تیرماه سال 1389 12:59
گاهی گمان نمی کنی اما چه می شود؟ گاهی نمی شود که نمی شود گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست گاهی تمام شهر گدای تو می شود