باز کن! مادر٬ ببین ... از باده خون مستم آخر!
خشک شد٬ یخ بست٬ بردامان حلقه٬ دستم آخر!
آخر ای مادر ... زمانی من جوانی شاد بودم
سر به سر دنیا اگر غم بود٬ من فریاد بودم
هر چه دل می خواست٬ در انجام آن٬ آزاد بودم
صید من بودن مهرویان و من صیاد بودم
بهر صدها پسر «فرهاد» صفت «شیرین» بودم ...
سلام
این چه خوب بود و پر معنی
ممنون
سلام
ممنون که سر زدی بهم خوندم این شعرت رو و شاید تونستم به عمقش هم پی ببرم
بهم سر بزن
سلام و ممنون از حضورت
نتوانستم برای مطلب بالایی نظر بگذارم.
در پناه حق
سلام. ممنون از کامنتت. بازم بهم سر بزن.
معنی مطلب رو نگرفتم. یا خیلی سطحی و بی ارزشه و یا خیلی عمقی و پرمعنا که فکر میکنم گزینه دوم صحیح تر باشه.
حالا منظورت چی بود؟
منظــــــورم کاملا مشخصـــــــه
دوست جوووون سلاااااااااااااام باریکلا چه خوب داری پیش میری.....دو روز ازت خبر نداشتم چه ها کردی......آفففففففرین
به به


دوست جون
چه عجب از این ورا را گم کردین