دختری دلش شکست ....
دختری دلش شکست
رفت و هرچی پنجره
رو به نور بود بست
رفت و هرچه داشت
یعنی آن دل شکسته را
توی کیسه زباله ریخت
پشت در گذاشت .....
.
.
.
صبح روز بعد
رفتگر
لایه خاکروبه ها
یک دل شکسته دید
ناگهان
توی سینه اش پرنده ای تپید
چیزی از کنار چشمهای خسته اش
قطره قطره بی صدا چکید ...