زیر درخت انار نشست .درخت انار عاشق شد گل داد 

 

 سرخ سرخ .گلها انار شد ؛داغ داغ . هر اناری هزار تا 

 

 دانه داشت . دانه ها عاشق بودند دانه ها توی انار جا 

 

 نمی شدند انار کوچک بود . دانه ها ترکیدند ؛انار ترک 

 

 برداشت . خون انار روی دست لیلی چکید .لیلی انار ترک 

 

 خورده را از شاخه چید . مجنون به لیلی اش رسید .خدا 

 

 گفت : راز رسیدن فقط همین بود کافیست انار دلت ترک 

 

 بخورد ... 

   

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد