پشت میز قمار دلهره عجیبی داشتم برگی حکم داشتم و
دیگر هر چه بود ضعیف بود و پایین ! بازی شروع شد
حاکم او بود و من محکوم همه برگهایم رفتند و سر برگ
بیش نماند برگی از جنس وفا رو کرد من بالاتر آمدم بازی
در دست من افتاد عشق آمدم با حکم عشوه و ناز برید و
حکم آمد از جنس چشم سیاهش زندگی حکم من پایین بود
و باختم ....

lvlisS...
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1389 ساعت 05:10 ب.ظ