پشت میز قمار دلهره عجیبی داشتم برگی حکم داشتم و 

 

 دیگر هر چه بود ضعیف بود و پایین ! بازی شروع شد  

 

حاکم او بود و من محکوم همه برگهایم رفتند و سر برگ 

 

 بیش نماند برگی از جنس وفا رو کرد من بالاتر آمدم بازی 

 

 در دست من افتاد عشق آمدم با حکم عشوه و ناز برید و 

 

 حکم آمد از جنس چشم سیاهش زندگی حکم من پایین بود 

 

 و باختم .... 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد