غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا امد، خار خندید و به گل گفت :
سلام
و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت... ساعتی چند گذشت گل چه
زیبا شده بود ، دستی بی رحمی آمد نزدیک، گل سراسیمه ز وحشت
افسرد.. لیک آن خار در آن دست خزید وگل از مرگ رهید ..صبح فردا که
رسید خار با شبنمی از خواب پرید گل صمیمانه به او گفت :
سلام

lvlisS...
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1389 ساعت 04:43 ب.ظ