یه روز دیدن مجنون نشسته هی با دستش مینویسه 

 

 لیلی....هی گریه میکنه اشکش میاد....اسم لیلی پاک 

 

 میشه...خاک ها مبدل به گل میشه....گفتن چی کار 

 

 میکنی؟ مگه دیوونه شدی؟....گفت: چون میسر نیست ما 

 

 را کام او.....عشق بازی میکنیم با نام او 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد