حسادت میکنم به رنگ دیوار!! وقتی که اتفاقی سایه ی بدنت به پوستشرا حس میکند.حسادت میکنم به آفتاب وقتی با نوازش آرام پوستت به گرمی میبخشد .حسادت میکنم به برگ گیاه وقتی در گلدان آرام گرفته و حرکت تو از کنارش او راهیجان زده و بی تاب و چرخان میکند .وحسادت میکنم به مادرت هم وقتی چند لحظه قبلاز خواب به یاد تو لبخند میزند و به تختت که همه روزهبه هم آغوشی شبت پریشان وبهم ریخته است و به فرش کهچند تار مویت را میان پرزهایش نگه می دارد و به آینه اتکه همیشه و هر روز گرمی نگاهت را حس میکند وبه کوچه ات?درختان باغچه ?چشمانت وبه خودت وبه خدایت و به این قلم که از تو نوشت...
lvlisS...
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 ساعت 09:04 ب.ظ