تقدیر من این است؛
سفر تا نرسیدن
تا مرز جنون رفتن و اما نرسیدن
چون باد مسافر همه سر پای کشیدن
بر سینه صحرا و به دریا نرسیدن
سرتاسر عمر من سرگشته همین است
دل کندن از اینجا و به انجا نرسیدن
از روز ازل در پی تو بوده ام، ای دوست
اما چه کنم؟ من چه کنم با نرسیدن؟
ای دست تو امید رسیدن، مددی کن!
خنجر زده بد جای دلم را نرسیدن
ای سبزترین! زائر چشمان توام من
حیف است به فریاد دل ما نرسیدن...
به وبلاگ من هم یه سر بزن.
انواع برنامه هاومرورگرها(اینترنت اکسپلور۹)وآنتی ویروس ها ونرم افزار های گرافیکی و طراحی و عکس ها و مطالب جالب و خواندنی و ....
زیبا بود فقط یکم گسسته می نویسی.تو شعرات سوژه هات رو مثله دایره دایره بذار تو در تو که بهم ربط دارند ولی مخاطب باید کنکاش کنه تا به معنیش برسه.اجازه نفوذ راحت به مخاطبت نده .ثقیلتر کن وزن کلماتت رو
علی رضا جان من تازه واردم ممنون میشم کمکم کنی